این روزهای من

ساخت وبلاگ

گفتم: «می‌دانستی اگر موهایم را رنگ نکنم، جوگندمی‌ست؟ و اگر جو سیاه باشد و گندم سفید، گندم‌هایم بیشتر است؟» نمی‌دانست. این روزهای من...
ما را در سایت این روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7inrooza94f بازدید : 33 تاريخ : سه شنبه 24 بهمن 1402 ساعت: 21:44

کاش در مدرسه اتاقی کوچک بود که بعد از کلاس‌ها می‌رفتم آنجا می‌نشستم. اتاقی که جز من و چای و ساندویچ کوچکم چیزی نبود.

کاش می‌توانستم لبخندهای زورکی‌ام را کنار بگذارم و بگویم که حوصلۀ حرف‌هاشان را ندارم.

گفتم: «می‌دانی از شش سالگی تا امروز یکی از آسان‌ترین کارها که غم را از من دور می‌کند چیست؟

دیدن و شنیدنِ گ.و.گ.و.شِ قدیم.»

این روزهای من...
ما را در سایت این روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7inrooza94f بازدید : 32 تاريخ : سه شنبه 24 بهمن 1402 ساعت: 21:44

فیلم کارگردان محبوب را دیدم. دوستش داشتم. اگرچه در این روزها وقت بسیار بود برای تماشا، اما تمامِ وقت‌ها به فیلم‌ها و کارهای دیگر گذشت. وقت بهتری می‌خواستم که آمد.قرار است این هفته به مهمانی بروم. پریشب موهایم را کوتاه کردم. کوتاه‌تر از آنی شد که می‌خواستم و قشنگ‌تر از آنی شدم که می‌پنداشتم. باید شبِ قبل از مهمانی موهایم را رنگ کنم. تقویم رنگ‌ها را دیدم. در طول ۱۱ ماه، ۱۹ بار موهایم را رنگ کرده‌ام. زیاد است. می‌دانم می‌دانم می‌دانم.تا پایان سال چند امتحان در پیش است. آماده‌ام؟ نیستم.در فیلمِ کارگردان محبوب چند جمله شنیدم و چند صحنه دیدم که غمگینم کرد.بار دیگر غمی که دوست می‌داشتم. این روزهای من...
ما را در سایت این روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7inrooza94f بازدید : 34 تاريخ : سه شنبه 24 بهمن 1402 ساعت: 21:44

این یادداشت قرار بود. طولانی شود. قرار بود بگویم می‌خواستم چه کنم، اما نشد.امروز پیش از خواب عصر می‌خواستم کاری کنم که می‌دانستم اشتباه است. با خودم جنگیدم. دستِ خودم را گرفتم که دست نگه دارم. توانستم. دست نگه داشتم.و سخت بود. سختِ سختِ سخت.فیلمِ فیلمساز محبوب آمده. فیلمی دربارۀ یک معلم. سراپا ذوق و شوقم برای تماشا. برای تماشا سراپا سراپا. این روزهای من...
ما را در سایت این روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7inrooza94f بازدید : 23 تاريخ : پنجشنبه 12 بهمن 1402 ساعت: 23:53

صبح در حاشیۀ رودخانه راه می‌رفتم تا به مدرسه برسم. آنجا پر از زاغ است. تماشای رفتار پرندگان را دوست دارم. قرار و بی‌قراری‌شان را، پروازشان را.هوا شبیه اسفند بود. و هر وقت اسم اسفند و بوی اسفند می‌آید، یاد آن شعر احمدرضا احمدی می‌افتم. آنجا که می‌گوید: «آمیخته به ابر بودم/ زبانم لکنت داشت/ قدر و منزلت اندوه را می‌دانستم/ پس/ هنگامی که گریه هم بر من عارض شد/ قدر گریه را هم دانستم/ همسایه‌ها/ به من گفتند: اندوه به تو لطف داشته‌ است/ که در ماه اسفند به سراغ تو آمده است»ابر بود و بوی باران. نمی‌خواستم زود برسم. آرام می‌رفتم و پرنده‌ها، آسمان، زمین، دیوارها و گربه‌ها را تماشا می‌کردم.از زاغ‌ها گذشتم. به دیواری رسیدم که از رفتن می‌گفت. این روزهای من...
ما را در سایت این روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7inrooza94f بازدید : 26 تاريخ : پنجشنبه 12 بهمن 1402 ساعت: 23:53